مطالب مرتبط:
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
چهارشنبه، 16 شهریور 1401 ساعت 10:022022-09-07سياسي

نُت های عاشقی| خرده استخوان هایم را جدا می کردم و بر زمین می انداختم


استخوان های دستم چنان متلاشی شده بود که خرده استخوان ها را برمی داشتم و روی زمین می انداختم، نمی دانم چه حکمتی بود که از میان حدود 50 نفر رزمنده فقط من مجروح شدم.

- به گزارش سایت قطره و به نقل ازخبرگزاری فارس از اصفهان: عاطفه علیان؛ اوضاع خیلی بحرانی و نفس گیر بود، خبرهای بدی به گوش می رسید؛ خبر رسید تعداد زیادی از بچه ها شهید یا اسیر شده اند و می گفتند عراقی ها بیش تر قایق های ما را منهدم و بچه ها را به شهادت رسانده بودند.

در آن شلوغی یک لحظه چشمم به حاج حسین خرازی افتاد.

چند روز بعد از عملیات کربلای 4، عملیات کربلای 5 شروع شد و شب هنگام باز هم به عنوان یک امدادگر کارکشته و باتجربه همراه نیروهای عملیاتی گردان امام حسین مجتبی(ع) و گردان یا زهرا(س) وارد عملیات شدم؛ کوله پشتی ام را از باند، گاز، پدجنگی و .

پرکردم و به سمت مواضع دشمن حرکت کردیم؛ از مقابل یکی از تیربارهای دشمن که مثل باران گلوله می ریخت به سلامت رد شدیم، در آن تاریکی شب من ندیدم کسی مجروح یا شهید شود.

به یک خاکریز رسیدیم، گفتند برای خودتون سنگر بکنید می خواستم سنگر بکنم دیدم سرنیزه ام نیست، یک رزمنده کنار من خوابیده بود که تکانش دادم و گفتم: اخوی سرنیزه داری؟ دیدم جواب نمی دهد و سرم را نزدیک صورتش بردم، دیدم نفس نمی کشد؛ سرنیزه اش را برداشتم و شروع کردم به کندن سنگر.


برچسب ها:
آخرین اخبار سرویس:

نُت های عاشقی| خرده استخوان هایم را جدا می کردم و بر زمین می انداختم

نُت های عاشقی| خرده استخوان هایم را جدا می کردم و بر زمین می انداختم